بعضی روزها عمیقا دلم میخواد لال بشم و چیزی نگم تا خودمو دستی دستی تو گرداب هلاکت نندازم. یکی نیست بهم بگه آخه میمیری دو دقیقه حرف نزنی؟ زبان که درست نچرخد ، جان در عذاب است . چی میشد واقعا یه جاهایی بشه زمان رو عقب برد و حرفی نزد وای به حدی از دست خودم شاکی ام که نمیدونم کجا باید فرار کنم از دست خودم. کاش یه جاهایی زبون آدم خودبخود از کار میفتاد تا یه سری بلا سر آدم نیاد.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت